نقل از شهید استاد مطهری(ره) :
سلام بر حسین(ع) و یارانش
روح که بزرگ شد جسم به زحمت می افتد
و اگر روح کوچک بود جسم آسایش می یابد
و جسم به سمت خواهش های تن می رود
تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود
جریمه روح بزرگ را می دهد....
نقل از شهید استاد مطهری(ره) :
سلام بر حسین(ع) و یارانش
روح که بزرگ شد جسم به زحمت می افتد
و اگر روح کوچک بود جسم آسایش می یابد
و جسم به سمت خواهش های تن می رود
تنی که زیر سم اسب ها لگدمال می شود
جریمه روح بزرگ را می دهد....
اللهّم العَن اوّل ظالِم ظلَمَ حقّ محمّد و آل محمّد و آخِرَ تابع لهُ عَلی ذلک
ذُخر الحسین
پرده اول
دخترک لبهای خشکیده را به هم میفشارد... آب گلویش را به سختی فرو میدهد و آهسته میگوید: عمو! آب... عمو! آب...
پرده دوم
دستهای مردانه را کاسه میکند و آب را نزدیک لبهای ترک خورده اش میبرد... کودکی صدا میزند: عمو! آب... عمو! آب...
پرده سوم
پلکهایش غرق خون میشود... میخواهد به سختی چشمهایش را باز کند... کودکی از دور صدا میزند: عمو! آب... عمو! آب...
***
روز صفین بود. هفت پسر و پدرشان را به درک واصل کرده بود؛ با آن قد و قامت رشید نورسته.امیر لشکر دست بلند کرد که یعنی برگرد. نقاب از چهره باز کرد، روی ماهش نمایان شد. لشکر گفتند: «یا امیرالمؤمنین! یکبار دیگر او را به میدان بفرستی کار صفین یکسره میشود!».
چشم بر سراپای او گرداند... و فرمود: «اِنّهُ ذُخرٌ للحسین»*
***
عباس بلند شو!
حسین تنها مانده است بلند شو!
تو را به خدا بلند شو عباس!
حسین تنهاست
***
یا ربّ الحسین بحَقّ الحسین اِشفِ صدرالحسین بظهور الحُجّة
داشتم برای چندمین بار حکایت سید عبدالکرم پینه دوز را میخواندم که به حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف گفته بود: "اگر یک روز شما را نبینم دق میکنم"? و اینکه ما امام مان را نمی بینیم و هیچ عین خیالمان نیست! داشتم فکر میکردم چه بی حوصله ام این روزها? آنقدر که گاه به خودم نهیب میزنم نکند دعای فرج خواندنم از روی عادت شده باشد و صدقه دادنها و سلام هایم بدون روح و نفس.
بی حال و حوصله ام این روزها... علی میگفت جمعه برویم شاه عبدالعظیم زیارت. امسال هنوز فرصت نشده که برویم هرچند با وضعیت من بعید است بشود. دلم کربلا میخواهد... کربلا...
ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدا را، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زایرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمانها در پیش گنبد او
رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..